ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

28 دی تا 23 بهمن

از ٢٨ دی ماه تا ٢٣ بهمن نتونستم برای وبلاگ گل پسرم وقت بذارم. ٢هفته کامل که بدجور مریض شده بودم و بابا روزبه هم نبود، مادرجون پیشمون بودند تا ازفینتالی مواظبت کنند تا برم سرکار ولی بعدش مجبور شدم مرخصی بگیرم چون هم حالم خیلی بد بودو  هم مادرجون مریض شدند و رفتند خونه خودشون. جرأت نداشتم قرص سرماخوردگی بخورم چون خوابم میبرد و نمیتونستم به ایلیا رسیدگی کنم .  واما تغییرات فینتالی دیگه وقتی میره حموم از آب نمیترسه و با اسباب بازیهاش کلی بازی میکنه و به سختی از تو آب میاریمش بیرون حسابی غلت میزنه و هرجا دلش بخواد میره دد ، گ گ ، به به میگه مثل آدم بزرگها میخوابه روی دست چپ و با دست راستش بالشو بغل...
26 بهمن 1391

سفر به اهواز

دیروز عصر با بابا روزبه رفتیم فرودگاه مهرآباد، ما اومدیم اهواز و بابا روزبه رفت عسلویه. خدا رو شکر فینتالی توی هواپیما خوابید. وقتی رسیدیم دایی امید و مادرجون اومدند دنبالمون. شب هم دو تا نخودچی دایی امید(فاطمه گلی و زهرا قلمبه) با زندایی آذر اومدند پیشمون.  ایلیا از دیدن وروجکهای دایی امید کلی ذوق کرد. جدیداً ایلیا برای خوابیدن نفس منو میگیره. جای جدید که میره  یا وقتی دور و برش شلوغ باشه دیگه برای خوابیدن منو میکشه. باید تو بغلم بخوابونمش. بعد با یه دستش تمام دستمو چنگ میزنه و با دست دیگه اش صورتمو چنگ میزنه. طوری که الان تمام دستمو صورتم میسوزه. خیلی شیطون شده . نه درست میخوابه نه د...
23 بهمن 1391
1